وبلاگ، جنایت و احتمال

فراموش نکنید که من خود، یک احتمال هستم.

وبلاگ، جنایت و احتمال

فراموش نکنید که من خود، یک احتمال هستم.

به سراغ من اگر می‌آیی، دو کیلو انار بیار.

هِنار: مانند انار

آخرین نظرات

چگونه فیل‌های خود را آدم کنیم؟

دوشنبه, ۹ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۱۷ ب.ظ

تصور کنید یک فیل دارید. البته چون فیل خیلی بزرگ است، قبلش باید تصور کنید یک محیط باز بسیار بزرگ برای نگهداری‌اش دارید. حالا که دارید زحمت می‌کشید، لطفاً تصورتان آن‌قدر خوب و دقیق باشد که فیلتان اذیت نشود. 

این فیل شما تا به حال هیچ‌وقت هندوستان نبوده، اما توصیفش را از این و آن زیاد شنیده و دوست دارد بودن در آنجا را تجربه کند. روزها می‌گذرد و این فیل که زندگی روزمره‌اش را می‌گذراند، در غیرمنتظره‌ترین شرایط سر از هندوستان درمی‌آورد. مدتی آنجا می‌ماند. با اینکه گاهی گم می‌شود، گاهی ناراحت می‌شود، احساس غریبگی می‌کند، ولی باز هم بهش خوش می‌گذرد و حس خوبی دارد. هم دوست دارد تا ابد همان‌جا بماند، هم می‌داند که نمی‌تواند. مثل روز روشن است که آن هندوستان، آنی نیست که بتواند برای همیشه روزهایش را آنجا بگذراند و با ان‌شاءالله و ماشاءالله هم نمی‌شود. اما وابستگی و دلبستگی‌اش آنقدر زیاد شده که نمی‌تواند ترکش کند و برگشتنش را مدام به تعویق می‌اندازد. 

حالا، اینجا وظیفه‌ی شما به عنوان صاحاب‌فیل، این است که با زبان خوش و ناخوش او را برگردانید به همان گوشه‌ی امن خودش. تلاش می‌کنید عقلش را سر جایش بیاورید و ازش می‌خواهید منطقی فکر کند و برگردد. راستش را بخواهید من هم با فیلم همین کار را کردم. با اینکه اصلاً آسان نبود، فیل عزیزم را برگرداندم. خیلی زمان برد، خیلی اذیت شدیم و غم خوردیم، اما نتیجه‌بخش بود. فیلم چنان همه‌چیز را فراموش کرد و برایش بی‌اهمیت شد گویی هرگز آنجا نبوده و با تک‌تک کوچه و خیابان‌هایش خاطره نساخته. گاهی یادش می‌افتاد آنجا چه روزهای خوشی داشته، ولی لبخند می‌زد، «یادش به‌خیر»ی می‌گفت و رد می‌شد. همه‌چیز آرام بود. 

می‌پرسید چرا «بود»؟ چون دیگر نیست. چند وقتی است در کمال ناباوری فیلم یاد هندوستان کرده است. می‌گویم «ناباوری» چون وقتی گفت دلش می‌خواهد به هندوستان برگردد، دهانم از تعجب باز ماند و بعد هم خیلی جدی‌اش نگرفتم. بیشتر که گذشت دیدم نه! جدی‌جدی هوای هندوستان کرده. نمی‌‎دانم کجای تربیتش کم گذاشته‌ام و کجای کار را اشتباه کرده‌ام که آن‌چنان که باید نفهمیده خاطرات گذشته را فقط در حد همین «خاطرات گذشته» نگه دارد. غیرمنطقی شده. با وجود تمام نمی‌شودها و نبایدهایی که بهتر از من می‌داند، باز هم می‌خواهد برود. آدم‌بشو نیست که نیست. گاهی نمی‌توانم باور کنم این فیلِ بی‌آرام و قرار، همان فیلی است که بهش افتخار می‌کردم چون معتقد بودم به‌خوبی با این موضوع کنار آمده است. فیلم ناراحت است، من هم ناراحتم و امیدوارم زودتر هوای هندوستان از سرش بپرد.

  • ۰۱/۰۸/۰۹
  • هِـ ‌‌‌‌‌‌‌‌ـنار

نظرات (۵)

یه بار دیگه بشین بررسی کن ببین واقعا هیچ جوره امکانش نیست که فیلت تو هندوستان زندگی کنه؟ یا خونه خودت رو براش شکل هندوستان کنی؟

پاسخ:
نه نیست. در هر صورت یه روز باید برگرده. حتی دیگه فک کنم الآن به اون هندوستان ممنوع‌الورود (!) هم شده باشه و حتی اگه منم بخوام، راش ندن. 
از دست من کاری برنمی‌آد. می‌تونم براش کارای متفرقه‌ای کنم که صرفاً حواسش پرت شه تا زمانی که بالاخره راه هندوستان درستشو پیدا کنه.
  • ᴺᵃᶳᵗᵃʳᵃᶰ ‌
  • منم.

    پاسخ:
    :((

    سلام‌. به نظرت چه رنگی بیشتر بهم می‌آد؟

    پاسخ:
    سلام عزیزم. بستگی داره شام چی خورده باشی. ولی من سبز دوست دارم.

    سفید خریدم. عکس قدی نمی‌خوای؟

    پاسخ:
    آخ جون. عکس قدی فایده نداره، در کلاغی‌تونو باز کن که اومدم.

    واسا اون عینکم که نه قرمزه نه زرشکیو بپوشم ببینم چی می‌شه.

    پاسخ:
    وایسا منم فک کنم ببینم چه جواب جالبی می‌تونم به این کامنت جالب و بامزه‌ت بدم‌.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">