وبلاگ، جنایت و احتمال

فراموش نکنید که من خود، یک احتمال هستم.

وبلاگ، جنایت و احتمال

فراموش نکنید که من خود، یک احتمال هستم.

به سراغ من اگر می‌آیی، دو کیلو انار بیار.

هِنار: مانند انار

آخرین نظرات

خدا را شکر که نقاش نیستم.

چهارشنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۲، ۰۹:۱۰ ب.ظ

آمدم بنویسم «خر شدن، اصطلاح زشتی است؟ منظورم این است که اگر من توی پستم زیاد از این اصطلاح استفاده کنم، می‌شوم یک آدم بی‌ادب؟» ولی دیدم جملاتش خیلی برایم آشناست. یادم آمد همین چند پست پیش را این‌طوری شروع کرده بودم و تکراری‌بودن توی صورتم کوبیده شد. به هر حال، تقصیر من نیست که دغدغه‌های شبیه به همی دارم. 

راستش خودم فکر نمی‌کنم خر شدن بی‌ادبانه باشد. همه‌ی ما خر می‌شویم، همان‌‌طور که می‌خوابیم، می‌خوریم، راه می‌رویم و به انار عشق می‌ورزیم. البته شاید شما مثل من نباشید و خر شدن برایتان یک رویه و روال عادی نباشد. شاید هر صد سال یک‌بار و با اتفاق خیلی ویژه‌ای -خدای‌ناکرده- خر می‌شوید و در این صورت ببخشید اگر بی‌ادبی کردم.

من خیلی راحت خر می‌شوم. به سادگیِ آب‌خوردن، خوابیدن، خوردن، راه‌رفتن و عشق‌ورزیدن به انار. با یک شیرکاکائو، یک بسته پاستیل، شنیدن یک «سلام برسون» از زبان او که جایگزینِ «سلام برسونید» شده و حتی با یک لبخندش.

با یک لبخند طوری خر می‌شوم که تصمیم می‌گیرم نقاشی یاد بگیرم. نقاشی یاد بگیرم تا بتوانم ماهِ نیمه‌ی وسط آسمان را، دیوار خانه‌ها را و لبخندی را که به من خیره شده بکشم و زمان را در همان لحظه متوقف کنم. 

زمان در نقاشی‎‌‌ها از حرکت بازمی‌ایستد. تو می‌توانی همان لحظه‌ی نقاشی‌شده را مدت‌ها زندگی کنی و برایت مهم نباشد بعد از آن چه اتفاقی افتاده و  قبلش تو چه حسی داشتی. دیگر با خودت نمی‌گویی «کاش من هم چند ثانیه بیشتر به آن لبخند خیره می‌شدم». 

من اگر نقاش بودم، از کار و زندگی می‌افتادم. دنیایم پر می‌شد از این تک‌لحظه‌های متوقف‌شده. هر ثانیه‌ام به خیره‌شدن می‌گذشت. خر شدن‌هایم شدت می‌گرفت و از آب‌خوردن هم ساده‌تر می‌شد. 

خدا را شکر که نقاش نیستم. شاید بهتر است در راهی قرار بگیرم که خر شدن را بی‌ادبانه بدانم، دیگر برایم یک روال عادی نباشد و در پاسخ به سوال اول پست، با قاطعیت بگویم «بله! حرف زشتی است!»

  • ۰۲/۰۱/۱۶
  • هِـ ‌‌‌‌‌‌‌‌ـنار

نظرات (۱۱)

  • 🦋 پروانه .🦋
  • چه خر تو خری شد؟ :)))

     

     

    پاسخ:
    باید تلاش می‌کردم یه «خدا خر رو شناخت که بهش شاخ نداد» هم وسطاش جا می‌دادم تا جمع خرا جمع شه :دی.
  • ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌
  • دردمون مشترکه با این تفاوت که نقاشی‌ هم میکنم... (=

    پاسخ:
    سخت شد دیگه :دی. 
    من نقاشی‌م بد نیست، ولی در اون حدم نیست که هر چیزی که تو ذهنم باشه رو بتونم مثل تصوراتم بکشم. حالا فک می‌کنم از این نظر شانس آوردم :دی.

    نقاشی در تعریف کلاسیکش شاید توقف یک صحنه و کشیدنش باشه ولی در تعریف های مدرن تر، آفرینش یک اتفاق میتونه باشه. اتفاقی که به همراه خودش صحنه های مختلفی میتونه به همراه داشته باشه. در آینده باشه و چیزی فرا تر از زمان و مکان درک شده توسط یک انسان رو به صحنه بکشه.

    پاسخ:
    خیلی زیبا و جذابه :(( فک کنم به‌خاطر همین تعریف‌هاس که نقاش‌ها برام خیلی آدم‌های جالبی‌ان.

    خخخ... اساساً بیشتریامون اینطوری هستیم.

    پاسخ:
    =))

    واسه من خیلی حرف زشتیه. طوری که حتی اگه بخوام بگم: «آره فلان‌شدن حرف زشتیه»، اون "فلان" رو نمی‌تونم بنویسم :|

    پاسخ:
    من واقعاً سعی می‌کنم در انظار عمومی و مثلاً توی بیان مودب باشم، ولی جدی نمی‌تونم درک کنم که این «فلان‌شدن» برای یکی انقد می‌تونه حرف زشتی باشه :| ینی اگه یه نفر برای اون پست «به درک» کامنت می‌داد که «به‌نظر من به درک خیلی حرف زشتیه»، پذیرفتنش برام خیلی آسون‌تر بود تا این پست :دی. مشکل با فلانشه؟ :دی یه سوال همین الآن برام پیش اومد. مثل خر تو گل گیرکردن هم واسه شما زشته؟ به‌جاش می‌گی «مثل آهو تو گُل»؟ یا مشکل با خود فرایند و عمل فلان‌شدنه؟ :دی خیلی عجیبه =))) با این حساب شما الآن مخاطب اون تیکه‌ی پستی که «ببخشید اگه بی‌ادبی کردم» :دی.

    نگاهتون به نقاشی رو دوست داشتم ولی، برام خیلی جدید بود. طوری که به همه‌ی نقاشی‌کشیدنای قبل از دونستنِ «زمان در نقاشی‌ها از حرکت باز می‌ایستد.» حسرت خوردم :))

    پاسخ:
    :)))
  • ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌
  • ولی خر شدن عادی سازی شده‌. شبیه احمق که قبلا فحش بوده الان صفته ... xD تازه مدرنشم کردن. " عین خری که بهش تیتاپ بدن خوشحال شدم "

    xD

    پاسخ:
    اینم منطقیه. من قبلاً احمق برام خیلی فحش بود. خیلیاااا. حتی اگه تو دلم به یکی می‌گفتم احمق ینی دیگه عمق انزجارم ازش رو نشون دادم. ولی نمی‌دونم چی شد که الآن دیگه اونقدرا برام فحش نیست :| به قول تو صفت شده :))) حتی گاهی به معنی گوگولی و بانمک و اینا هم به‌کار می‌ره :))))

    [تحلیل و بررسی موشکافانه‌ی فحش‌ها و سیر تغییرات معانی‌شان، فقط در نظرات این وبلاگ] :دی

    تازه من که میگم عاشق شدن هم خودش از زیر مجموعه های خر شدنه.

    پاسخ:
    آفرین. موافقم بات :دی.

    دیدی یه موقع هایی آدم از این واقعیت آگاهه که داره خر میشه ها ولی همچنان ادامه میده به این پروسه!:)))))))

    پاسخ:
    آره آره، آگاهانه و با رضایتمندی، خیلیم شیک و مجلسی =))))

    نه نیست گمانم. همه خر میشیم. مثل گول خوردنه. نسبیه. همه‌ گول میخوریم ولی بستگی داره که کی گولمون بزنه. اصلا اوقاتی ما خودمون انتخاب میکنیم که کی گولمون بزنه؛خرمون کنه و.... وقتی از کسی که دوست داریم گولشو بخوریم، گول میخوریم خوش هم میگذره. مهمه که کی و برای چی ما رو خر کنه و گول بزنه. 

    پاسخ:
    خوش هم می‌گذره =) نکته‌ی ظریفی بود :دی.

    خیلی زیبا بود☆

    پاسخ:
    ممنووونم :))
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">