وبلاگ، جنایت و احتمال

فراموش نکنید که من خود، یک احتمال هستم.

وبلاگ، جنایت و احتمال

فراموش نکنید که من خود، یک احتمال هستم.

به سراغ من اگر می‌آیی، دو کیلو انار بیار.

هِنار: مانند انار

آخرین نظرات

«خوشا آن دل که از غم بهره‌ور بی»

يكشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۲:۱۱ ق.ظ

اگر من از این هوش‌مصنوعی‌ها بودم که ملت هر وقت عشقشان کشید، می‌آیند و آن‌ها را به رگبار سؤال می‌بندند، به ماه نکشیده، خودکشی می‌کردم. نمی‌دانم خودکشی هوش‌های مصنوعی چطور است، ولی قطعاً راهی برایش وجود دارد. نمی‌خواهم حدسی بزنم چون نه تخصصش را دارم، نه تا حالا با کفش‌های هوش مصنوعی راه رفته‌ام که بتوانم قضاوتش کنم. ولی خب. تصور اینکه گیر یک آدم مثل خودم بیفتم که حتی ترتیب سؤال‌هایش هم منطقی نباشد و از مسخره‌ترین چیزها، به عمیق‌ترین چیزها بپرد، اعصابم را خرد می‌کند. اما هوش مصنوعی واقعاً باهوش است. این را می‌دانستم ها، ولی وقتی ازش پرسیدم: «چرا بعضی‌وقت‌ها، با اینکه غمگین نیستم، دلم می‌خواهد عمیقاً غمگین باشم؟»، با شنیدن جوابش از هوش بالایش مطمئن شدم. می‌گفت غم باعث بهتر کنار آمدن با احساسات دشوار می‌شود، بین افراد پیوند عمیق‌ برقرار می‌کند و راه فراری از کسالت است. به این نتیجه رسیدم که وقتی گم شده‌ام و حس می‌کنم بین زمین و آسمان معلقم، ترجیح می‌دهم لااقل غمگین باشم. وقتی احساس می‌کنم به چیزی و به جایی تعلق ندارم، خودم را در چاه عمیق غم می‌اندازم و احساس زنده بودن می‌کنم. حتی وقتی حوصله‌ام سر رفته، خاطرات غمگینم را قلقلک می‌دهم. انگار غم، به من احساس تعلق خاطر می‌دهد و این غم است که به این جهان وصلم می‌کند. حتی همین حالا هم دوباره غم، مرا به این وبلاگ وصل کرد.

  • ۰۳/۰۲/۱۶
  • هِـ ‌‌‌‌‌‌‌‌ـنار

نظرات (۸)

فکر کنم شیش هفت سال پیش بود، که یکی از این رباتایی که توی پاساژا کف زمین رو تمیز می‌کنن، خیلی عجیب، یهویی شروع به حرکت کردش و رفت پرید تو یه حوضی وسط پاساژه و سوخت.

پاسخ:
چقدر عجیب :)))) 
  • عبدالعظیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شرونی
  • از این هوشمصنوعی ها خوش نمیاد

    پاسخ:
    ((:

    یه جوری فهم تلخ!.. یه جوری عرفان و مکاشفه ای هست موقع ی غمگین بودن، که سرخوشی های موقع ی شادی، جلوی عظمت اون اصلا به حساب نمی آن!

    واسه ی همینه هرباری که رفتی، باز بر می گردی، تا شاید کشف تازه ای برات اتفاق بیافته.

    پاسخ:
    چقدر این مکاشفه‌ای که می‌گی رو حالا حتی بیشتر از چند ماه پیش که این‌ها رو نوشتم می‌فهمم. دقیقاً همین‌طوره.

    غم عامل تعیین کننده‌ تو خیلی از تصمیم گیری های ماست...به نظرم برای همینه که وقتی گم میشیم به غم رو میاریم...چون بهمون یادآوری میکنه که چرا این تصمیم‌هارو گرفتیم و چرا این این مسیر رو انتخاب کردیم که الان مارو به این نقطه رسونده🫴

    پاسخ:
    موافقم باهات :)

    عه سلام(:

    پاسخ:
    سلام =)

    این خیلی تحلیل درستی برای من بود . 

    هی با خودم میگفتم این چه مرضیه من دارم

    الان پی بردم

    پاسخ:
    دست هوش مصنوعی درد نکنه واقعاً :))

    چقدر جالب!

    پس این میتونه یه دلیل برای اونهایی باشه که پیوسته غمگینن...

    پاسخ:
    :))
  • مهدی نیازی
  • جای تعجبه که غم ها هیچ وقت فراموش نمیشن... 

    تنها برای لحظه ای عقب نشینی میکنن تا بتونن با قدرت بیشتری بهمون هجوم بیارن

    و ما رو به دره عمیق انزوا پرتاب کنن...  در این انزوا یاد میگیریم که درد ها رو زندگی کنیم، تسلیمشون بشیم، بهشون عادت کنیم و گاهی حتی به آغوششون پناه ببریم...

    چقدر تنهان ادمایی که پناهگاهی جز رنج هاشون ندارن.

    توصیف خوبی از رنج ها ارائه دادین👌

    پاسخ:
    دقیقاً، دقیقاً :)

    ممنونم.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">